دعا میتواند تشنگی»، طلب» و درد» را در ما زنده نگه دارد و تقویت کند. تأکید عارفان این بود که برای دستیابی به آبی که مایهی حیات شماست، باید هر چه بیشتر مراقبِ تشنگی» و درد طلب» خود باشید. میگفتند هر چه تشنگی در شما قویتر باشد نشانهای است بر اینکه زودتر به آب خواهید رسید. هر کجا دردی دوا آنجا رود / هر کجا فقری نوا آنجا رود؛ آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آب از بالا و پست»(مثنوی، دفتر سوم). گویا هر چه تشنهتر باشید، آبی که در جان شما نهفته است بیشتر موج برمیدارد و بالا میآید. تشنه که باشید، آب از درون شما خواهد جوشید. تو به هر حالی که باشی میطلب / آب میجو دائماً ای خشک لب؛ کان لب خشکت گواهی میدهد / کو بآخر بر سر منبع رسد؛ خشکی لب هست پیغامی ز آب ؛ که بمات آرد یقین این اضطراب»(مثنوی، دفتر سوم)
مثل زن باردار که تا درد پیدا نکند طفلی از او زاده نمیشود: تا نگیرد مادران را درد زه / طفل در زادن نیابد هیچ راه»(مثنوی، دفتر دوم)؛ تا مریم را درد زه(= زایمان) پیدا نشد قصد آن درختِ بخت نکرد که فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ / آن گاه درد زایمان او را به پناه تنهی درخت خرما کشانید.»(مریم،۲۳) او را آن درد به درخت آورد و درخت خشک، میوهدار شد. تن همچون مریم است و هریک عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود عیسی ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهانی که آمد به اصل خود بپیوندد الا ما محروم مانیم و از او بی بهره.»(فیه ما فیه)
آنچه ما را باعث ارتباط ما با امر متعالی میشود، طلب دردمندانه است:
زین طلب بنده به کوی تو رسید / درد مریم را به خرمابُن کشید؛ هر کجا دردی دوا آنجا رود / هر کجا پستیست آب آنجا رود»(مثنوی، دفتر دوم)؛ درد آمد بهتر از ملک جهان / تا بخوانی مر خدا را در نهان ؛ خواندن بیدرد از افسردگیست / خواندن با درد از دلبردگیست»(مثنوی، دفتر سوم)
رو درد گزین، درد گزین، درد گزین / زیرا که دگر چاره نداریم جز این؛ دلتنگ مشو که نیستت بخت، قرین / چون درد نباشدت از آن باش حزین»(کلیات شمس)؛ پس بدان این اصل را ای اصلجو / هر که درد است او بُرده است بو»(مثنوی، دفتر اول)
آن دعا و نیایشی ارزش معنوی دارد که از سرِ درد باشد و خود نیز بر آتش این درد بدمد. به گفتهی حافظ: خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد / به آب دیده و خون جگر طهارت کرد»
مولانا میگفت درد، بهتر از صد نماز است. نیاز بهتر از نماز است: آن غبین و درد بودی صد نماز / کو نماز و کو فروغ آن نیاز»(مثنوی، دفتر دوم)
درد دو مزیت مهم دارد. یکی اینکه ما را به جستجو و درکوفتنِ مدام وا میدارد و عارفان میگفتند خدا مقصدی نیست که در جستجوی خویش به آن میرسی، بلکه نفسِ همین جستجوی دردمندانهی توست. همین کو کو گفتنهاست که تو را به کوی او میرساند و جستجوی توست که تو را رهسپار جوی او میکند:
گویی که آن چه سویست؟ آن سو که جستوجویست / گویی کجا کنم رو؟ آن سو که این سر آمد»(غزلیات شمس)؛ بس بگفتم کو وصال و کو نجاح؟ / بُرد این کو کو مرا در کوی تو؛ جست و جویی در دلم انداختی / تا ز جست و جو رَوَم در جوی تو»(غزلیات شمس)
پاسکال، فیلسوف و الهیدان قرن هفده فرانسوی، مدعی شد این کلمات را از خدا در تجربهای معنوی شنیده است: تو جستوجویم نمیکردی اگر از پیش مرا نیافته بودی!»(نیایش، فریدریش هایلر، ترجمهی شهابالدین عباسی) و به گفتهی کازانتزاکیس: کسی چه میداند شاید هم خدا همان جستجوی خدا باشد!»(سرگشتهی راه حق، نی کازانتزاکیس، ترجمه منیر جزنی)
سنایی میگفت چنین نیست که باید او را بجویی تا بیابی، همین که او را میجویی، یعنی پیشتر او را یافتهای: همه چیز را تا نجویی نیابی / جز این دوست را تا نیابی نجویی»
مزیت دیگر درد، چنانکه مولانا با ما گفته است، رهایی از آفتِ ملال و ملولی است. میگفت درد، شاخههای ملال را هرس میکند و آنجا که آغازِ درد است، پایان ملال است:
درد، داروی کهن را نو کند
درد هر شاخ ملولی خو کند
کیمیای نو کننده دردهاست
کو ملولی آن طرف که درد خاست
هین مزن تو از ملولی آه سرد
درد جو و درد جو، درد درد
(مثنوی، دفتر ششم)
درباره این سایت